محل تبلیغات شما



روزگاریست که غم، هم نفسِ ما شده است
هم دل و هم قدمِ این دل شیدا  شده است

 

رفت  از   پیشِ   من   و   آرزوی    آمدنش
تا سحر ،  همسفرِ  قصه و  رویا  شده است

 

خبر  از  آمدنش   نیست  ،  همه   قافیه ها
دست بر دامنِ این دیده ى رسوا شده است

 

دیرگاهیست  که  فریاد  شده  گوشه نشین
بُغضِ غم مرهمِ این ، حنجَرِ تنها شده است

 

اشک در حسرتِ  دیدار  به خود  می پیچد
به گمان خیره دلش، در رُخِ فردا شده است

 

باز  هم  صبح  شد و  وای  نیامد  خورشید
طَلعَتِ بختِ سیه،چون دلِ شبها شده است

 

كُنجِ  تنهایی و خلوت  به خودم  می گویم
که چرا قسمتِ من، حسرتِ دنیا شده است

 

#یاسررشیدپور


آه ای عشق میشود این بار آخرین اشتباه من باشی؟

میشود توی آسمان دلم بِنِشینی و ماه من باشی؟

 

در مصافی که نابرابر بود دین خود را به دست تو دادم

من خودم خواستم که تو عمری بی بهانه گناه من باشی

 

گم شدم لابه لای تنهایی، کور سویی نمانده در قلبم

مثل طفلی مطیع و فرمانبر می شود سربراه من باشی؟

 

بنشین رو بروی چشمانم خط بزن سطر های غمگین را

با خودت هی مرور کن تا صبح، خیره در هر نگاه من باشی

 

در شبیخون تلخ حسرتها ،! من و تو یک پناه می خواهیم

دستهای مرا بگیر و ببر تا که تو جان پناه من باشی

 

من قطاری بدون همسفرم که به دنبال عشق میگردد

آری ای عشق میشود،،؟ باید ، آخرین ایستگاه من باشی

 

من و تنهایی از تولدمان یک سپاه بدون سرداریم

کاش میشد به قدر یک آغوش، پادشاه سپاه من باشی


دنیا شبیه پنجره ای رو به ماتم است

این روزها که گریه برایم فراهم است

 

دنیای من ادامه ی یک نقطه تا ابد

فردای من ادامه ی غمهای عالم است

 

این روزها به سایه ی خود تکیه می کنم

مُهر سکوت بر لب و قلبم پُر از غم است

 

گلواژه ها همیشه به یاد تو بر لبند

جان میدهم به پای تو و باز هم کم است

 

با بودن تو هر شب و روزم بهاری است

وقتی بهار نیست چه جای تبسم است

 

هرچند از تو ، هیچ نشانی نمانده است

اما هنوز حال عمومیم. درهم است

 

تنها به عشق توست که اینگونه مانده ام

دنیا سه نقطه. بعدِ تو مثل جهنم است

 

# یاسررشیدپور


من بیشتر از تو به غم عشق دچارم

پنهان شدنت برده دل و صبر و قرارم

 

بعد از تو نمانده نفسی جان به تن من

یک لحظه بیا ای گُل نازم به کنارم

 

هم غم شده بعد از توخوراک شب وروزم

هم دوری ات انداخت ، شرر بر دل زارم

 

ای جان به فدای تو وفا جای جفا کن

من طاقت بی میلی معشوق ندارم

 

چندی ست که با چشم سیاه و مُژه ی فر

مانند اسیری به دو شمشیر شکارم

 

من خلق شدم تا که به دور تو بگردم

خورشید تویی ، من قَمَری روی مَدارم


با نگاه گاهگاهت ، شب چراغان می شود

ماه از دیدار چشمانِ تو حیران می شود

 

کِی شبیهِ ماه هستی؟ ماه پیش روی تو

از خجالت سر به زیر آورده پنهان می شود

 

سازۀ جان و دل من در حصار ناز توست

شب سرآید باد رقصان ، قلب طوفان می شود

 

من به آغوش پُراز مهرِ تو ایمان دارم و.

تو نفس های منی دل بی تو بی جان می شود

 

این منِ افسرده تنها با وجود بودنت

بی غمی را حس کند ، لبهاش خندان می شود

 

شورو شوق و ذوق عشق و عاشقی در چشم من 

موقع دیدار چشمانت نمایان می شود

 

در خيالم روز وصلت را خدا حاصل كند

از بهار وصل تو دنیا گلستان می شود

 

#یاسررشیدپور


نباشی من پُر از دردم ، شوم پیوسته بیمارت

از این دوری نجاتم دِه منم شبگرد و غمخوارت

 

امانِ من به آغوشت ، کجا سازم فراموشت

منم مفتون و مدهوشت ، دلم محتاجِ تیمارت

 

هزار افسانه می سازد نگاهِ چشم جادویت

تو ای آلاله ی خوشبو ، پناهم ده به گارت

 

یکی درد و یکی درمان یکی وصل و یکی هجران

من از اینها پسندم آن، که باشد امر و گفتارت

                 

دلم آن غنچه ای باشد که عطرش هست یادِ تو

منم آن بلبلِ عاشق ، همان یارِ وفادارت

 

#یاسررشیدپور


در رَهِ عشق از تو بتی ساختم

خام و جوان بودم و میتاختم

 

هر شبم اندوه به دل تا سحر

جز به خیال تو نپرداختم

 

غم پیِ آن بود براندازدم

تیغ خیالت به تنش آختم

 

بر همه کس دیده فرو بسته ام

بسکه به تعریف تو پرداختم

 

برق نگاهت به دلم زد شرر

کاش دو چشمان تو بشناختم

 

رفت برون جان زِ تنم آن زمان

دل به غزالی وطنی باختم

 

گرچه شدم در رَهِ چشمت هلاک

شعله به جان و دلت انداختم

 

#یاسررشیدپور


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جنگ نرم