خام و جوان بودم و میتاختم
هر شبم اندوه به دل تا سحر
جز به خیال تو نپرداختم
غم پیِ آن بود براندازدم
تیغ خیالت به تنش آختم
بر همه کس دیده فرو بسته ام
بسکه به تعریف تو پرداختم
برق نگاهت به دلم زد شرر
کاش دو چشمان تو بشناختم
رفت برون جان زِ تنم آن زمان
دل به غزالی وطنی باختم
گرچه شدم در رَهِ چشمت هلاک
شعله به جان و دلت انداختم
#یاسررشیدپور
روزگاریست که غم، هم نفسِ ما شده است (یاسررشیدپور)
,تو ,رَهِ ,جان ,دل ,یاسررشیدپور ,در رَهِ ,تو بتی ,از تو ,بتی ساختم ,رَهِ عشق
درباره این سایت